کد مطلب:129523 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:231

مصیبت حسین در زندگی پیامبران و امتهایشان
1 ـ عـلامـه ی مـجـلسـی (ره) از كـتـاب درالثمین در تفسیر آیه ی شریفه ی «فَتَلَقی آدَمُ من رَبّه كـلمـات...» نـقـل مـی كـنـد كـه آدم سـاق عرش و نامهای پیامبر و امامان (ع) را دید. آنگاه جـبـرئیـل بـه او چنین تلقین كرد: بگو «یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بـحـق فـاطـمـة، یا محسن بحق الحسن و الحسین و منك الاحسان». چون نام حسین را بر زبان آورد اشـك او جـاری و قـلبـش خـاشـع شـد و گـفـت: بـرادرم، جبرئیل، چون نام پنجمی آنها را می برم دلم می شكند و اشكم جاری می شود.

جـبـرئیـل گفت: این فرزندت به مصیبتی گرفتار می شود كه همه ی مصیبت ها در برابرش كوچك است:

گفت: برادرم، چه مصیبتی؟


گـفـت: بـا لب تـشـنـه و غریب و تنها كشته می شود و یار و یاوری ندارد! ای آدم اگر او را بـبـیـنـی می گوید: وای از عطش! وای از كمی یاران! تا آنكه تشنگی مانند دود میان او و آسـمـان حایل می گردد! در آن زمان هیچ كس او را اجابت نمی كند، مگر با شمشیر و چشاندن مرگ، سپس او را همانند گوسفند سر می برند! و دشمنان بار و بنه اش را غارت می كنند! و سـرهـای او و یـارانـش را به همراه زنان در شهرها می گردانند! در علم خدای واحد منان چنین گذشته است. آنگاه آدم و جبرئیل مانند زن فرزند مرده گریستند. [1] .

2 ـ شـیـخ صـدوق از فـضل بن شاذان نقل می كند كه گفت: از امام رضا (ع) شنیدم كه می فـرمـود: هـنـگـامـی كـه ابراهیم (ع) از سوی خداوند فرمان یافت تا قوچی را كه برایش فـرسـتـاد بـه جـای اسـمـاعـیـل سـر بـبـرد. ابـراهـیـم آرزو كـرد ای كـاش اسـمـاعـیـل را بـه دسـت خـویش سر بریده بود؛ و فرمان نمی یافت كه قوچ را به جایش بـكشد؛ تا با این كار آنچه (مصیبتی) به قلب پدری كه عزیزترین فرزندانش را سر مـی برد وارد می شود به قلب او نیز وارد شود و بدین وسیله به برترین پاداشی كه مصیبت زدگان بدان می رسند، نایل گردد.

پس از آن، خدای متعال به او وحی فرمود: ای ابراهیم، محبوب ترین آفریدگانم نزد تو كیست؟

گفت: پروردگارا، كسی را كه از حبیب تو محمد (ص)، نزد من محبوب تر باشد نیافریده ای.

خداوند به او وحی فرمود: ای ابراهیم، آیا او را بیش تر دوست می داری یا خودت را؟

گفت: او را از خود دوست تر می دارم.

فرمود: فرزندان او را بیش تر دوست داری یا فرزندان خود را؟

گفت: فرزندان او را.

فـرمـود: در این صورت، آیا اینكه فرزندش از روی ستم به دست دشمنانش سربریده شـود قـلب تو را بیش تر به درد می آورد یا آنكه فرزند خود را در راه فرمانبرداری من سر ببری؟

گـفت: پروردگارا، بریده شدن سر فرزند او قلب مرا بیش تر به درد می آورد. گفت: ای ابراهیم، گروهی كه خود را امت پیامبر (ص) می دانند، فرزندش، حسین را پس از او از روی


سـتـمـگـری و دشـمنی می كشند؛ همان طور كه گوسفند را سر می برند. آنان با این كار مستحق خشم من می شوند. ابراهیم بی تابی كرد و دلش به درد آمد و گریست.

خـدای عـزوجـل وحـی فرمود: ای ابراهیم بی تابی تو را بر شهادت حسین، به جای بی تـابی هنگام قربانی فرزندت اسماعیل پذیرفتم و برترین مرتبه های مصیبت زدگان را بـر تـو مـقـرر داشـتـم. ایـن اسـت مـعـنـای قـول خـدای عـزوجـل: "و فـدیـنـاه بـذبـح عـظـیـم "؛ " و لا حـَولَ وَ لا قـُوَّةَ اِلاّ بـاللّه العـلی العـظـیـم ". [2] .

3 ـ نـقـل شـده اسـت كـه رسـول خـدا (ص) فـرمـود: هـنـگامی كه خداوند آهنگ هلاكت قوم نوح فرمود، به او وحی كرد كه تخته های ساج را ببرد پس از آنكه آنها را برید ندانست با آنـهـا چـه كـنـد. آنـگـاه جبرئیل فرود آمد و شكل كشتی را به او نشان داد. وی تابوتی به هـمـراه داشـت كـه درون آن 129000 مـیخ بود. نوح آن میخ ها را به كشتی كوبید تا آنكه پنج میخ باقی ماند. آنگاه دست به یكی از میخ ها زد و دستش نورانی شد و مانند ستاره در افق آسمان نور می داد. نوح حیرت زده شد آنگاه میخ به زبان درآمد و به طور گویا گفت: من بر نام بهترین پیامبران، محمد بن عبداللّه (ص) هستم.

آنگاه جبرئیل فرود آمد، و نوح به او گفت: ای جبرئیل، این چه میخی است كه هرگز مانند آن ندیده ام؟

گـفـت: ایـن بـه نـام سرور پیامبران، محمد بن عبداللّه است، آن را بر سوی راست كشتی بكوب!

آن گاه به میخ دوم دست زد، و آن نیز نورانی شد.

نوح گفت: این میخ چیست؟


گفت: این میخ از آن برادر و پسر عمویش، سرور اوصیا، علی بن ابی طالب است. آن را در جلو سمت چپ بكوب.

سپس به میخ سوم دست زد؛ و آن نیز نورانی و روشن گردید!

جبرئیل گفت: این میخ از آن فاطمه است، آن را در كنار میخ پدرش بكوب.

سپس به میخ چهارم دست زد كه روشن و نورانی شد!

جـبـرئیـل گـفت: این میخ از آن حسن است آن را در كنار میخ پدرش بكوب سپس به میخ پنجم دست زد. آن نیز روشن و نورانی شد و نمناك گردید.

جبرئیل گفت: این میخ حسین است؛ آن را در كنار میخ پدرش بكوب.

نوح گفت: این نم چیست؟

گفت:این خون است.

سـپـس داسـتـان حـسـیـن (ع) و رفـتـار امـت را بـا وی بـازگـو كـرد. خـداونـد قاتل و ستم كننده بر او و خوار كننده او را لعنت كند. [3] .

4 ـ شـیـخ صـدوق از امـام رضـا (ع) نـقـل مـی كـنـد كـه رسـول خـدا (ص) فـرمـود: مـوسـی بـن عـمـران از پروردگـار ـ عـزوجـل ـ پـرسـیـد: "پـروردگـارا، بـرادرم هـارون مـرد، او را بـبـخـشـای. خـداونـد متعال به او وحی فرمود: ای موسی، اگر مرا به بخشایش اولین و آخرین بخوانی، می پـذیـرم؛ مـگـر قـاتـل حـسین بن علی بن ابی طالب كه من خود به جایش از او انتقام می گیرم." [4] .

5 ـ شـیـخ صـدوق از امـام صـادق (ع) نـقـل مـی كـند كه فرمود: آن اسماعیلی كه خداوند در كـتـابـش فـرمـود: " و یـاد كـن در كـتـاب از اسـمـاعـیـل، هـمـانـا كـه او راسـت پـیـمـان و رسـول و پـیـامـبـر بـود" [5] اسـمـاعـیـل فـرزنـد ابـراهیم نبود. بلكه یكی از پـیـامـبـرانـی بـود كـه خـداوند متعال او را به


سوی قومش فرستاد و آنان پوست سر و صـورتـش را كندند. آنگاه فرشته ای آمد و گفت: خداوند مرا سوی تو فرستاد، آنچه می خواهی به من فرمان بده. گفت: من حسین را الگوی خویش ساخته ام. [6] .

شـیـخ صـدوق نـیـز بـا انـدكی تفاوت و به سندی دیگر از امام صادق (ع) همین روایت را نقل كرده است. [7] .

ابـن قـولویـه به نقل از بریر بن معاویه عجلی گوید: به ابی عبداللّه (ع) گفتم: ای فـرزنـد رسـول خـدا (ص)، مرا از اسماعیلی خبر ده كه خداوند در كتابش از او چنین یاد می كـنـد: " و یـاد كـن در كـتـاب اسـمـاعـیـل را، هـمـانـا كـه او راسـت پـیـمـان و رسـول و پـیـامـبـر بـود"، آیـا او هـمـان اسـماعیل پسر ابراهیم (ع) است؟ چرا كه مردم می پـنـدارنـد كـه او اسـمـاعـیـل بـن ابـراهـیـم اسـت! حـضـرت فـرمـود: اسـمـاعـیـل پیش از ابراهیم مرد و حجت خدا در میان مردم و صاحب شریعت ابراهیم بود، در این صورت اسماعیل نزد چه كسی فرستاده شد؟

گفتم: فدایت گردم، او كه بود؟

فرمود: او اسماعیل بن حزقیل پیامبر است كه خداوند او را به سوی قومش فرستاد؛ و آنان وی را تـكـذیـب كـردنـد و پـوسـت صـورتـش را كندند. پس خداوند بر آنان خشم گرفت، وسـطـاطائیـل، فـرشـتـه عـذاب، را نـزد او فـرسـتـاد. فـرشـتـه گـفـت: ای اسـمـاعـیـل، مـن سـطاطائیل فرشته عذابم، خداوند با عزت مرا نزد تو فرستاد كه اگر بـخـواهـی قـوم تـو را بـه انـواع عـذاب هـا گـرفـتـار سـازم. اسـمـاعـیـل گـفـت: مـرا بـه ایـن كـار نـیـازی نـیـسـت! آنـگـاه خـداونـد بـر او وحـی كرد: ای اسـماعیل چه حاجت داری؟ گفت: پروردگارا تو برای خویش به ربوبیت پیمان گرفته ای و بـرای مـحـمـد بـه نـبـوت و بـرای اوصیای او به ولایت، و به بهترین آفریدگان خـبـردادی كـه امـتش با حسین بن علی (ع) پس از پیامبرشان چه می كنند؛ و به حسین وعده دادی كه او را به دنیا بازگردانی تا از آنچه با او كردند، خود انتقام گیرد، حاجت من نیز این است كه مرا


نیز همانند حسین (ع) به دنیا بازگردانی تا از آنچه با من كرده اند، خود انـتـقـام بگیرم. آنگاه خداوند به اسماعیل بن حزقیل نیز وعده داد و او همراه حسین (ع) باز می گردد. [8] .

6 ـ شـیـخ صـدوق از كـعـب الاحـبـار نـقـل مـی كـند كه گفت: در كتاب ما آمده است كه مردی از فـرزنـدان مـحـمـد، رسـول خدا (ص) كشته می شود؛ و هنوز عرق چارپایان اصحابش خشك نمی شود كه وارد بهشت می شوند و دست در گردن حورالعین می اندازند. آنگاه حسین (ع) بر ما گذشت، و ما گفتیم: آیا آن فرزند همین است؟ گفت: نه.

آنگاه حسین (ع) بر ما گذشت؛ و گفتیم آیا ایشان است؟

گفت: آری. [9] .

7 ـ نـیـز شـیـخ صـدوق از گروهی نقل می كند كه گفتند: ما در سرزمین روم به جنگ رفتیم به یكی از كنیسه ها وارد شدیم و دیدیم كه در آنجا نوشته است:



أیرجوا معشراً قتلُوا حسیناً

شفاعة جده یوم الحساب



آیـا گـروهـی كـه حـسـیـن را كشتند در روز قیامت از جدش امید شفاعت دارند. پرسیدیم: چند سال است كه این شعر در كنیسه شما است؟

گفتند: سیصد سال پیش از برانگیخته شدن پیامبر شما! " [10] .

ابن نما گوید: عبدالرحمن بن مسلم از پدرش نقل می كند كه گفت:

ما در سرزمین روم به جنگ رفتیم. در آنجا وارد یكی از كنیسه های آنان قسطنطنیه شدیم. در آنـجـا چـیـز مـكـتـوبـی دیدیم. از گروهی از شامیان كه خواندن زبان رومی را می دانستند پرسیدم؛ معلوم شد كه این بیت (بیت یاد شده) نوشته شده است.

ابـو عـمـرو زاهـد در كـتـاب الیـاقوت گوید: عبداللّه بن صفار، دوست ابی حمزه ی صونی گوید: در یكی از جنگ ها چند تن را به اسارت در آوردیم. در میان آنان یكی از بزرگان و خـردمندان مسیحی نیز حضور داشت. ما او را گرامی داشتیم و به او نیكی كردیم. او به ما گـفـت: پـدرم بـه نـقـل از


پـدرانـش خـبـر داد كـه آنـان سـیـصـد سـال پـیـش از بعثت پیامبر عرب وارد سرزمین روم شدند؛ و در آنجا به سنگی برخوردند كه به زبان "مسند" این بیت شعر روی آن نوشته شده بود:



أترجوا عصبة قتلت حسیناً

شفاعة جدّه یوم الحساب



آیا مردمی كه حسین را كشته اند در روز قیامت از جدش امید شفاعت دارند؟

و مسند زبان فرزندان شیث است. [11] .


[1] بحار الانوار، ج 44، 245، باب 30، حديث شماره 44.

[2] عـيـون اخـبـار الرضـا (ع)، ج 1، ص 209، بـاب 17 ح 1؛ به نـقـل از بـحـار الانـوار، ج 44، ص 225، بـاب 30، ح 6 نيز از امالي شيخ صـدوق، عـلامـه ي مجلسي در ذيل اين خبر مي نويسد: " معناي اين خبر اين نيست كه حسين فديه اسماعيل گرديد، بلكه معنايش اين است كه بي تابي ابراهيم برجزع حسين (ع) به جاي بي تابي بر جزع اسماعيل پذيرفته شد گويا فديه در اين روايت در معناي اصلي اش بـه كـار نرفته است، بلكه به معناي تعويض است از آن جا كه ابراهيم به سبب از دست دادن ثـواب بـي تـابـي بـر اسـمـاعـيـل تـأسف خورده خداوند به جاي آن به او ثوابي برتر و بيش تر داد آن بي تابي بر حسين (ع) بود".

[3] بحار الانوار، ج 44، ص 230، باب 30، ح 12.

[4] عـيـون اخـبـار الرضـا، ج 2، ص 31 ح 179؛ مـقـصـود از قـاتـل حـسـيـن تـنـهـا قـاتـل مـسـتـقـيـم وي نيست و ديـگـران هـم كـه بـراي قـتـل وي آماده شدند و به اين كار فرمان دادند و در رويارويي، محاصره و جـنـگ بـا او شركت جستند، و بر اين كار كمك كردند و به آن رضايت دادند نيز تا بـرپـايـي رسـتـخـيـز مـورد نـظـر هـسـتـنـد.ايـن چـيـزي اسـت كـه بـسـيـاري از روايـت هـاي منقول از اهل بيت (ع) آن را تأييد مي كند.

[5] مريم (19)، آيه 54.

[6] عـلل الشـرايـع، ص 77، بـاب 67، ح 2، كامل الزيارات، ص 62 ـ 63، باب 19، ح 1.

[7] هـمـان، ص 78، بـاب 67، ح 3؛ همان، ص 63 باب 19، ح 2.

[8] كامل الزيارات، ص 63 ـ 64، باب 19، ح 3.

[9] امالي، شيخ صدوق، ص 121، مجلس 29، ح 3.

[10] همان، ص 113، مجلس 27، ح 6.

[11] مـثـيـر الاحـزان، ص 96 ـ 97، نـيـز ابـن نـمـا گـويـد: نـطـنـزي بـه نـقـل از گـروهـي از سليمان بن اعمش گويد: در موسم حج سرگرم طواف بودم. مردي را ديـدم كه مي گفت: خدايا بر من ببخشاي هر چند مي دانم كه مرا نمي بخشي! چون سبب را از او پرسيدم گفت: من يكي از چهل تن كساني بودم كه در راه شام سر حسين را نزد يزيد مي برديم. در نخستين منزلگاهي كه از كربلا گذشتيم وارد دير يكي از نصارا شديم، در حالي كه سر بر نيزه نهاده بود! سفره گشوديم و سرگرم خوردن بوديم كه ديديم دستي با قلم آهنين و با مركب خون بر ديوار دير مي نويسد:

آيا امتي كه حسين را كشت، در روز قيامت از جدش اميد شفاعت دارند؟

مـا به شدت ترسيدم و يكي از ما رفت كه دست را بگيرد ولي پنهان شد؛ آن گاه يارانم بازگشتند.